سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ای همه هستی

تنهایم....بی تو

 تنهاتر از شاخه شکسته درختی در باد

تنهایی ام را اما

نخواهم فروخت به ازدحامی

که معنای دل را نمیفهمد

تنهایم..بی تو

تنها تر از آواز مرغ حق در شب

تنهایی ام را اما

لبریز کرد ه ام از خیال تو

بی تو ام اما

قاب چشمانم را ساخته ام از نگاه تو

هر نفس ، ذرات  هوا

عطر گیسوانت را میگیرد وام

هر طپش ..باده میگردد خاطرت

دل به هر خاطره چون جام

تنهایم ...بی تو

نمیازارد مرا حس تنهایی

وقتی تنهاترین آرامش تنهایی ام را

لبریزم کرد ه ام  از تو

بزن بر من هزار تار گیسوانت را

ای همه هستی

 جلوه ای از تو

ای تو دریای نور

دل ذره ای از تو

من از شوقت به یکباره

هزاران جام مینوشم

تو گویی مست مستم من

ز لبهای تو به بوسه  کام مینوشم

بیا برکن ز من.. من را

که غیر تو هوایی نیست

خدایان بیشمار گشتند

به غیر تو خدایی نیست

 


ناله این رود تنها در دشت

چشم به راه تو بودن تا به کی...؟

چشم به خواب رفت

به امید رویای تو

در خواب بودن تا به کی...؟

دیریست که پیچکهای دوریت

شاخه های احساسم را

میکشند در آغوش... سخت

این غنچه ناشکفته را

در لفافه گل یاد تو ..پیچیدن تا به کی..؟

خمار گشت بستر من

بس که پر شد

روی او حسرت آبشار گیسوی تو

سوی میخانه چشم تو 

راه نجوییدن تا به کی....؟

برد بی تابی یک جام نگاهت

تاب از دلم

شد خزان جنگل جام وجود

وین همه پرسان از پی نقش و نگارت

تا به کی...؟

چشمه ای بود قلب من

بر شوق رویت سر برآورد

از دل خاک

ناله این رود تنها در دشت

شنیدن تا به کی؟

شد روان سوی محراب عشق

بهر تنها رکعتی

خالی است محراب

ز الهام و نماز

خالی اندر مسجد یاد تو

بنشستن تا به کی..؟

گفت ..آیمت آنگاه که ره شوید

آه هر گفتار تو

سوخت رضا بهر آه گفتن

آه شنودن تا به کی...؟

 


مجنون چو گشت دل من

آمدم تا در آغوشت

دلواپسیها را به آرامش بدل سازم

دلم را بسپارم به نفسهایت

غرورم را به خواهش بدل سازم

آمدم تا چو ساحل

بسپارم دل به موج گیسوانت

صدای موجها را به نیایش بدل سازم

آمدم  تا چون پرنده

بگشایم پر پای پنجره نگاهت

هر صبح حریم چشمت را

به محراب ستایش بدل سازم

آمدم رقص کنان

تا برهنه تر از طاهر عریان

بشکنم نقاب و پوشش

با تو سر کنم عصیان

آمدم عصیان کنم

دل را ز تو مستان کنم

خوانم غزل های دلم

شعر را ز تو حیران کنم

ای کهکشان احساس

لیلا تویی ،مجنون ساز

مجنون چو گشت دل من

بر این جنون ... نما ناز

ای کهکشان احساسس، در دل  من شور و ساز

وقت است که بر کوی دل ،کنی گذر به صد ناز

ساحل چو گشت دل من ،موجی ز موی تو بس

ما را غم فراق است،خبر ندارد جز تو کس

خواهم که بر آسمان ،فارغ شوم زین مکان

شویم غبار از دلم ،گویم در این دل بمان

محراب من شده مست،در آن نهادی چو دست

دست از جیبت درآور،نگه نوری در آن هست

بنداز عصای راه را،سر کن به دل تو چاه را

ملک دلم چه خالیست ،بازآر به دل تو شاه را

رضا به خواب دید الهام،بشکن سبو و هر جام

دل را به دلبر بسپار،بشکن به راه تو هر دام

 


من درهوای زمستانم و باران شنیدنی ست

من در هوای بهارانم و باران چکیدنی ست
در حسرت توام، که حست چشیدنی ست
من در هوای بهارانم و انگار شکستنی ست
همان که درون سینه ام بیادت تپیدنی ست

من در هوای تابستانم و گرما ستودنی ست
ببار آن  تن عریان که در آخر گسستنی ست
من در هوای تابستانم و مهرت نشستنی ست
بر ان دل خسته ام که بی جان و بستری ست

من درهوای پاییزم و دلگیر وماندنی ست
مهرحضور تو در فصلی که خواندنی ست
من در هوای پاییزم و پاییز که رفتنی ست
همان دولب که تو برهم زدی بیاد ماندنی ست

من درهوای زمستانم و باران شنیدنی ست
بسان ناله معشوقی ست که نادیدنی ست
من در هوای زمستانم واماچه دیدنی ست
زلال قطره اشکی که درباران ندیدنی ست

ببین چهارفصل مدام ازبرمان که رفتنی ست
من باشم و تو باشی و عشقی که ماندنی ست

ببین که عید آمد و گرما ز نو، رسیدنی ست
مجال وعده گل وبلبل به ده روز بریدنی ست

بیا و نوگل ما شو، طواف چه دیدنی ست
نکن امروز به فردا که سیزده رسیدنی ست

قسم به جام ومی شعرم که نوشیدنی ست
به عید، به طراوت رویت که بوسیدنی ست

بیا که  وعده دیدار ما پوشیدنی ست
برانکه مجال گلش برای، بوئیدنی ست

سراینده قربان هزاریان(عرفان)


جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی

#آیت_الله_حق_شناس می فرمود:

 

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی

 غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

 

عرض کردم حضرات فلاسفه و آقایان اهل علم می فرمایند: 

 

این که می گوید: غبار راه، یا می گوید: چشم من غبار آلود است، یعنی من توجه به مقام کثرت دارم؛ مقام کثرت مقابل مقام وحدت است؛ وقتی به مقام کثرت توجه داشته باشی، دیگر دلت گنجایش این را ندارد که به پروردگار متوجه بشوی آقاجون من این است که عرض می فرماید: پروردگار عزیز:

 

أنتَ الّذی أزلْتَ الأغیارَ عن قلوبِ أحبّائِک حتّی لم یحِبُّوا سِواکَ، و لم یلجَؤا إلی غیرِک

 

 باید این کثرت به مدد پروردگار از قلب شما مرتفع بشود

مواعظ 2 ص221

کانال تذکرة الاولیاء

@tezkar